در ادامه در مورد وضعیت الان مردم پرسیدیم. ابوعلی گفت: خوب جنگ تاثیر زیادی داشت. سطح درآمد مردم الان خیلی پایینه. بیشتر زیر ساخت‌های انرژی رو زدن و خراب کردن. مثلا توی برخی نقاط شهر مردم در طول روز نهایتا ۸ ساعت برق دارن. البته برخی نواحی کم یا بیشتر هم برق دارند. بخش اصلی تامین نیروی برق برای برخی نواحی موتورهای تولید برقه که با بنزین یا گازوییل کار می‌کنه. آب آشامیدنی هم قیمتش به نسبت ایران گرون‌ترِ مثلا یه بطری آب یک‌و‌نیم لیتری به پول ایران بین ۴ تا ۵ هزار تومان می‌شه. البته توی برخی مناطق که زودتر از دست دشمن آزاد شدن و به اصطلاح صلح برقرار شد؛ اوضاع کمی بهتره و مثلا کارخونه تصفیه آب دارند و یا حتی تونستن برخی زیرساخت‌های برقی رو مرمت کنند.»

کم‌کم به شهر رسیدیم و تابلوهای راهنمایی که اسم بخش‌های مختلف شهر و جهت‌ها را نوشته بود؛ بیشتر شد. به گیت‌های بازرسی سطح شهر ‌رسیدیم، ابوعلی با تاکید گفت که گوشی‌های تلفن‌تان را پایین نگه دارید و از حاجزها عکس نگیرید.

نزدیک به این حاجزها خیابان به دو قسمت تقسیم می شد، یک قسمت تابلو کوچکی داشت که روی آن نوشته شده بود:خط عسکری»

ماشین ما عموما از همان خط عسکری می‌رفت. تفاوت خط عسکری با خط عادی این بود که معمولا در خط عادی اوراق هویتی یا برگه تردد افراد بررسی می‌شد و در خط عسکری از این خبرها نبود. وقتی به انتهای حاجز می‌رسیدیم راننده توقف می‌کرد و به سربازی که در گیت ایستاده بود می‌گفت: اَصدِقاء و بعد حرکت می‌کرد.

پرسیدیم اصدقاء یعنی چه؟

ابوعلی گفت: این‌جا به ایرانی‌ها، حزب‌ا. و بعضا روس‌ها که در ماجرای جنگ با نیروهای سوری همکاری کردند، اصدقا یا همان دوستان می‌گن.»

ابوعلی در ادامه از ادبیات و شعر غنی سوریه برای‌مان گفت؛ از شاعران و نویسندگانی که در سوریه بودند و نمونه آثارشان. سوری ها در حوزه فرهنگی‌و‌هنری هم فعال بوده‌اند، برای نمونه در سال گاهی بیش از ۵۰ سریال سوری در این کشور ساخته می‌شد.

هر چه به محل اسکان نزدیک می‌شدیم تعداد تابلوهایی که تصویر بشار اسد رویش بود، بیشتر می‌شد و تصویر بشاراسد شاید با یک حساب چشمی حدودا یک سوم از تابلوهای تبلیغاتی شهر را به خودش اختصاص داده بود. تصاویری با لباس‌های مختلف نظامی، رسمی و حتی عربی و حالت‌هایی مانند لبخند و جدی و

این عکس‌ها در همه سایزها و در همه‌جا بود. حتی روی درب منزل‌ها و در کنار حاجزها چسبانده بودند.

به محل اسکان رسیدیم. ابوعلی برای‌مان غذا آماده کرده بود. مرغ پخته شده همراه با برنج سفید، ماست چکیده‌ای که در یک بشقاب به ارتفاع نیم سانت پهن شده بود و چند قطره روغن زیتون هم رویش چکانده شده بود.

حُمُّص، فَتُّوش و زَعتَر هم بود. حُمُّص در واقع ترجمه نخود است، این غذا از نخود پخته شده و آسیاب در حد له شدگی مطلق همراه آب لیمو و سیر و روغن زیتون تهیه می‌شود و به عنوان دسر مصرف می‌شود. حمص را هم در بشقاب پهن می‌کنند و با نان یا بدون نان مصرف می‌کنند. فَتُّوش هم همان سالاد شیرازی خودمان است که در آن خُبُزمُقَّمَر(۱) می‌ریزند.

قرار شد فردا صبح برای زیارت به حرم حضرت عمه‌جانِ بی‌نظیر سادات برویم.

 

(۱)خُبُزمُقَّمَر= نوعی نان است که آن را خورد می‌کنند و در روغن داغ سرخ می‌کنند، ظاهرش چیزی شبیه چیپس‌های خودمان می‌شود.


 


روز اول(دوم): «یک شروع بدون فیلتر»

روز اول: «مگه از جونت سیر شدی؟»

روز صِفر: یک هفتة سخت!

هم ,خط ,شهر ,ابوعلی ,آب ,یک ,که در ,و در ,خط عسکری ,شده بود ,و به

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت تفریحی وب ها ایده شغل آنلاین وبلاگ به آدرس وب سایت AhmadKarami.Blog.ir تغییر کرد دانلود آهنگ جدید لمبه کاران زرین دانلود کتاب های الکترونیکی FIGHTER حایری هیئت صاحب الزمان خایان خروس خوان